گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
کتاب النذر و العهد و الیمین



اشاره
و در شرع واجب .«1» این کتاب در بیان احکام نذر و عهد و یمین است و نذر در لغت بمعنی واجب گردانیدن چیزیست بر خود
گردانیدن چیزیست بر خود به صیغه معینه مثل (للّه علیّ ان افعل کذا و شروط معینه مثل آن که متعلق او اطاعت باشد و نذر گاهی
بیشرط واقع شود و آن را نذر تبرع گویند و گاهی با شرط باشد. پس اگر شرط فعل واجب یا مندوب یا مباح باشد آن را نذر فعل
متفق علیه است و «2» گویند و اگر ترك حرام یا مکروه باشد نذر زجر خوانند و در غیر این صحیح نیست. و انعقاد قسمین اخیرین
چنانکه معلوم شود. «4» مختلف فیه لیکن اصح انعقاد اوست «3» انعقاد قسم اول
1) نذر (بفتح عینه) ینذر (بضم __________________________________________________)
الذال) نذرا و نذورا فهو ناذر یعنی (أوجب علی نفسه ما لیس بواجب) یقال: (نذر ماله) و (نذر علی نفسه للّه من المال کذا) اي
أوجب علی نفسه تبرعا من عبادة او صدقۀ او غیر ذلک من الخیرات. ( 2) که عبارت باشد از نذر فعل و نذر زجر در حقیقت قسم
ثانی مطلق نذر است چون که مطلق نذر منقسم میشود بدو قسم: (یکی) نذر بدون شرط آن را نذر تبرعی مینامند (دومی) نذر با
شرط خواه شرط فعل باشد یا شرط ترك این قسم را نذر با شرط میگویند. ( 3) که عبارت از نذر تبرعی (بدون شرط) است. [.....]
4) اطلاق آیۀ (أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ) و ظهور روایات وارده در موضوع نذر از حضرات ائمه هدي علیهم السلام که در مقام بیان صادر )
شدهاند دلالت میکند بر تشریع آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 239 و عهد در لغت پیمان بستن است و در شرع پیمان بستن
است به صیغه معین مثل (عاهدت اللَّه ان افعل کذا) و شروط معینه مثل آن که متعلق او واجب باشد یا مندوب یا مباح. و برین قیاس
است یمین و در عرف بمعنی سوگند است از یمین بمعنی دست راست زیرا که دأب عرب چنان بوده که در وقت سوگند خوردن
دست راست خوردن بر دست راست یار خود میزدهاند و سوگند میخوردهاند. و در این کتاب هشت آیتست.
سورة البقرة آیه 270
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة البقرة وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَۀٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ یعنی و آن چه
ببخشید از جنس عطیه یا نذر کنید از مطلق چیزي که صلاحیت نذر داشته باشد پس به درستی که خداي تعالی میداند آن را و
نیست مر ستم کاران را هیچ یاري دهندگانی کلمه ما در ما أنفقتم موصوله است یا موصوفه مبتداست و عاید محذوف است یعنی
صفحه 135 از 346
(نفقتموه) و برین قیاس است قول او (نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ) بمعنی منذور. و قول او (فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ) خبر ما است یعنی خداي تعالی میداند
حقیقت انفاق و نذر شما را و جزاء میدهد شما را فراخور آن. و در این کلام تهدید و وعید است آنان را که وفاء نکنند بنذر خود
یا در __________________________________________________ بلکه بلزوم نذر تبرعی خصوصا
به ملاحظه آیه إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ ما فِی بَطْنِی مُحَرَّراً یعنی خدایا نذر کردم براي تو آن شخصی را که در شکم من خلق کردهاي آزاد
که ترا در مسجد عبادت کند. به معونت استصحاب حکم شرع سابق و باین معنی اکثر فقهاء فتوي دادهاند چنانچه شیخ طوسی ره در
خلاف دعوي اجماع نموده است بر صحت آن. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 240 معاصی انفاق کنند. و قول او (وَ ما
لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ) تأکید تهدید است و تنبیه است بر آن که آن جماعت ظالمانند و محرومند از نصرت و رحمت الهی و ازین
بر وجوب وفاء کردن بنذر مطلقا خواه نذر برّ و زجر «1» جهت آیت مذکوره دالست
1) از آیه شریفه مطالبی مستفاد __________________________________________________)
میگردد: 1- مشروعیت نذر خواه مشروط باشد یا نه. 2- وجوب وفاء بنذر به جهت تعقیب (أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ به وعید نحو قوله وَ ما
لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ). 3- این که وفاء بنذر واجب است در باره مکلفان به قرینه وعید که از قوله سبحانه وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ
مستفاد میشود از جهت این که صبی و مجنون و مکره و فاقد قصد و اراده مکلف نیستند. 4- این که نذر عبادتی است اخذ شده از
شرع مقدس باید آن چه نذر کرده تعیین نماید و اگر تعیین ننمود آن وقت چیزي بر وي لازم نباشد. 5- این که نذر مثل انفاق باید
بعنوان تقرب إلی اللَّه باشد و اما تلفظ به زبان پس محل کلامست جمعی قائلند بر این که در صحت نذر شرط است تلفظ بنذر. و
جمعی قائلند که مجرد قصد بنذر کافی است مانند محقق ابن براج ره. ولی مستفاد از اخبار اینست که نذر باید بعنوان للّه باشد و
لفظ جلاله را هم تذکر نمایند پس مجرد قصد کفایت نمیکند در صحت و لزوم نذر. 6- مقتضاي لزوم وفاء بنذر حکم به صحت
مطلق نذر است خواه متعلق نذر راجح باشد یا نه ولی مستفاد از اخبار اشتراط رجحان است خواه بلحاظ امر دنیوي و یا اخروي. پس
نذر مرجوح در صورت مخالفت موجب حنث و کفاره نمیشود و اما زمانی که متعلق نذر مباح میباشد محل کلامست ولی
مقتضاي اخبار صحت و انعقاد آنست چنانچه در فقه مفصلا مرقوم شده است. 7- مقتضاي تعقیب نذر به وعید بقوله وَ ما لِلظَّالِمِینَ
مِنْ أَنْصارٍ اشتراط توانائی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 241 و خواه نذر تبرع بنا بر اطلاق نذر مذکور و عموم کلمه ما.
سورة الدهر آیه 7تا 8
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة الدهر یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ
أَسِیراً. یعنی وفا میکنند این نیکوکاران بنذر خود و میترسند از روزي که هست بدیها و سختیهاي او فاش و پراکنده و میخورانند
این نیکوکاران طعام را با وجود محبت و احتیاجی که به طعام دارند درویش را و یتیمی را و گرفتاري را. بدان که قول او (یُوفُونَ)
خبر بعد از خبر است از (إِنَّ الْأَبْرارَ) که در آیت سابق مذکور است یا جمله مستأنفه است که جواب سؤال مقدري باشد که ناشی
شده از کلام سابق. و جمیع اهل بیت علیهم السلام و اکثر مفسران تصریح نمودهاند به آن که مراد از ابرار مذکور که جمع برّ است
بفتح باء بمعنی نیکوکار امیر المؤمنین و سیدة النساء و امام حسن و امام حسین صلوات اللَّه علیهم اجمعین. و این آیات بلکه این
سورت در شأن ایشان نازل شده __________________________________________________. نادر
است بر اداي آن چه نذر کرده است. 8- اطلاق آیه شریفه دلالت میکند بر تعمیم تکلیف به وفاء و حال آن که مشهور فقهاء قائلند
بر این که نذر مملوك منعقد نیست مگر باذن مولایش و نذر زوجه صحیح نیست مگر با زن شوهر و علامه ره الحاق کرده است به
اینها نذر فرزند که صحیح نیست مگر باذن پدر تمسکا بعدة اخبار و این اخبار راجع است به حقوق مالی یعنی در خصوص
نذرهایی که راجع بمال باشد و البته اکثر زنان و فرزندان صلاح و فساد را چندان تمیز نمیدهند بلکه ممکن است دخول ایشان
صفحه 136 از 346
تحت اطلاق سفیهان چنانچه گذشت و شاید منع از نذر اینها از این جهت باشد نه بعنوان نذر و بالجمله جواز نذور ایشان و لزوم وفاء
بنذر به طوري که از آیه کریمه و اخبار صریحه مستفاد میگردد خالی از اشکال است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 242
چنانکه مرویست از ابن عباس رضی اللَّه عنه که گفت مریض شدند امام حسن و امام حسین علیهما السّلام که پیغمبر صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم به عیادت ایشان رفت و به امیر المؤمنین علیه السّلام گفت که اي ابو الحسن اگر نذر کنی از براي شفاي فرزندان
مناسب خواهد بود. پس نذر کردند امیر المؤمنین و سیدة النساء علیهم السلام و فضه که کنیزك ایشان بود که اگر امام حسن و امام
حسین علیهما السّلام شفاء یابند هر کدام سه روز روزه دارند حق سبحانه و تعالی ایشان را شفاي عاجل کامل ارزانی فرمود. و در آن
وقت امیر المؤمنین و سیدة النساء آن قدر چیزي نداشتند که به آن افطار کنند پس امیر المؤمنین علیه السّلام سه صاع جو قرض کرد
و سیدة النساء به دستاس کرد و پنج قرص نان پخت از براي پنج کس که بودند پس قدري پیش نهادند تا به آن روزه بگشایند.
ناگاه سایلی آمد و گفت: السلام علیکم اي اهل بیت رسول خدا مرد مسکینم از مسکینان مسلمانان طعامی که در پیش خود نهاده
بودند به او دادند و خود به آب اکتفاء نموده شب گذرانیدند. و روز دیگر قدر دیگر از آن قرصها نزد خود نهادند که بدان روزه
بگشایند یتیمی آمد و سؤال کرد آن چه پیش خود داشتند به او دادند و خود به آب افطار نموده شب گذرانیدند. روز دیگر اسیري
آمد و سؤال کرد بهمان دستور حصه که باقی مانده بود به او دادند. پس جبرئیل علیه السّلام باین سوره فرود آمد نزد پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم و گفت بگیر این سوره را اي محمد که جهۀ تهنیت تو فرستاده است خداي تعالی در شأن اهل بیت تو و
و قول او .«1» عبادت پسندیده که ازیشان صادر شده و این سوره را بر آن حضرت آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 243 خواند
(وَ یَخافُونَ) تنبیه است بر آن که وفا کردن ایشان بنذر از روي اخلاص تمام بود و از جهت خوف از احوال روز قیامت. و استطارة در
لغت فاش شدنست و پراکنده شده__________________________________________________.
1) جمعی از علماء اعلام اهل سنت و جماعت و حمله آثار نزول سوره هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً را )
در خصوص نذر حضرت علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام روایت کردهاند و این جانب در کتاب (الارشاد) شرح
منهاج الکرامۀ للعلامۀ الحلی اعلی اللَّه مقامه مفصلا روایات و نصوص اهل سنت را با رد اعتراضات جمعی از اهل عناد ایراد کردهام
طالبان حق و حقیقت میتوانند به آن کتاب مراجعه نمایند. و در این موقع قناعت میکنم بذکر نص یکی از علماء اهل سنت که
اشارت کرده است به نزول آیه شریفه و (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ) و به نزول سوره (هل اتی) در خصوص اهل بیت علیهم السلام چنانچه. علامه
جلیل قاضی ناصر الدین بیضاوي در تفسیر خود (انوار التنزیل و اسرار التأویل) هامش القرآن ص 775 طبع القاهرة سنۀ 1305 تحت
نمره ( 58 اینست نص عبارت وي و عن ابن عباس رضی اللَّه عنهما ان الحسن و الحسین مرضا فعادهما رسول اللَّه (ص) فی اناس معه
فقالوا یا ابا الحسن لو نذرت علی ولدك فنذر علی و فاطمۀ و فضۀ جاریۀ لهما رضی اللَّه عنهم صوم ثلاثۀ ایام ان برئا فشفیا و ما معهم
شیء فاستقرض علی کرم اللَّه وجهه من شمعون الخیبري ثلاثۀ اصوع من شعیر فطحنت فاطمۀ صاعا و اختبزت خمسۀ اقراص فوضعوا
بین أیدیهم لیفطروا فوقف علیهم مسکین فآثروه و باتوا لم یذوقوا الا الماء و اصبحوا صیاما فلما امسوا و وضعوا الطعام وقف علیهم
یتیم فآثروه ثم وقف علیهم فی الثالثۀ اسیر ففعلوا مثل ذلک فنزل جبرئیل بهذه السورة و قال خذها یا محمد هناك اللَّه فی اهل بیتک.
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 244 و ضمیر (عَلی حُبِّهِ) راجع است به طعام یا به خداي تعالی و کلمه علی بر تقدیر اول
بمعنی مع است یا صله اشتمال مقدر و بر تقدیر ثانی بمعنی لام علت است یا صله بناء مقدر یعنی بنا بر محبتی که به خداي تعالی
داشتند. و مراد از اسیر اسیر مسلم است یا اسیر کافر یا قرضدار بر اختلاف اقوال مفسران. و مخفی نیست که آیت مذکوره دالست بر
وجوب وفا کردن بنذر مطلقا از جهت دلالت بر آن که وفاء ناکردن بنذر موجب خوفست از عذاب روز قیامت و اگر واجب نبودي
بر ترك او خوف عقاب نبودي.
سورة بنی اسرائیل آیه 34
صفحه 137 از 346
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة بنی اسرائیل وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا. یعنی وفاء کنید بعهد خود به درستی که عهد پرسیده
خواهد شد ازو روز قیامت. متبادر از عهد معنی شرعیست و متبادر از سؤال پرسیدنست ازو که وفاء کردهاند به او یا نی و اختیار
صیغه ماضی و اسم مفعول با آن که این سؤال در روز قیامت خواهد بود تنبیه است بر تحقق وقوع آن. و این آیت دلالت میکند بر
از دو وجه: (یکی) «1» وجوب وفاء کردن بعهد
1) اشکالی در دلالت آیه شریفه بر __________________________________________________)
وجوب وفاء بعهد نیست ولی اشکال در اینست که مراد از عهدي که واجب الوفاء است کدام عهد است جمعی قائلند که مراد از
عهد مذکور در آیه عهد وصایت بمال یتیم و نحو آن است به قرینه قوله تعالی وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ الخ که پس از نهی از نزدیکی
به مال یتیم امر به وفاء عهد میکند به تعلیل این که عهد و پیمان مورد سؤال است و جمعی قائلند که مراد عهد ایمان به خداست که
مشتمل است به مقتضاي ایمان عمل بجمیع آن چه از طرف حضرت حق آمده از اصول عقاید و فروع دین و جمعی قائلند که مراد از
عهد مسئول عنه مطلق عهود است خواه آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 245 صیغه امر و (دیگري) ذکر سؤال ازو در روز
قیامت زیرا که سؤال از غیر واجب و حرام نباشد. و معلوم است که وفاء کردن بنذر (بعهد) حرام نیست پس واجب باشد.
سورة الانعام آیه 152
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة الانعام وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ .یعنی و به عهدي که به خدا کنید وفا کنید
این وفا کردن بعهد چیزیست که فرموده است خداي تعالی شما را به آن تا باشد که پند گیرید و فرمان برید. ظاهرا تقدیم (بِعَهْدِ
اللَّهِ) بر (أَوْفُوا) از جهت اهتمام است نه تخصیص. و تذکر در لغت پند گرفتن است و به یاد آوردن و اینجا مناسب معنی اول است. و
نیز دالست بر وجوب وفاء کردن بعهد از دو وجه یکی صیغه «1» این آیت
__________________________________________________عهد الهی باشد و خواه عهد مردمان با
یکدیگر و خواه عهدي که به واسطه انشاء عقد باشد مانند یمین و نذر و بنا بر این آیه شریفه ارشاد مینماید که کلیه عهدها مورد
سؤال و بازرسی قرار خواهد گرفت پس باید متعهد از عهده عهد خود بر آید تا از کیفر مخالفت نجاة یافته و پاداش تعهد خود را
اخذ نماید. هر چند ما قبل آیه و ما بعد آن ارشاد مینماید که مراد از عهد مذکور عهد ایمان به خداست و بنا بر این عهد عقدي
مشمول اطلاق آیت خواهد شد در صورتی که بعنوان (عاهدت اللَّه) باشد. باین معنی که مانند عقد نذر بذکر اسم خدا انشاء بشود
نه مجرد عهد که در میان مردم مانند وعده معمول است هر چند نقض آن هم خلاف اخلاق حمیده است پس عهدي که لازم الوفاء
است آن عهدیست که داراي شرایط بوده چنانکه در فقه مشروحا بیان گردیده است. ( 1) آیه کریمه مانند آیت سابق است در
دلالت بلزوم وفاء بعهد. و مراد از عهد عهد الهی است به قرینه ما قبل آیت و ما بعد آن زیرا که پس از تذکر آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 246 امر و دیگري قول او (وَصَّاکُمْ بِهِ) زیرا که متبادر از توصیه خداي تعالی به چیزي امر اوست به آن و
مؤید و مؤکد است قول او (لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)
سورة النحل آیه 191
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة النحل وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. یعنی و وفا کنید بعهد خداي تعالی هر گاه که عهد کنید با او و باطل مکنید سوگندهاي خود را بعد از
محکم گردانیدن آنها و حال آن که بتحقیق گردانیدهاید در سوگند خوردن و عهد کردن خداي تعالی را بر خود شاهد و نگهبان به
صفحه 138 از 346
که مقابل یمین است و مقصود از «1» درستی که خداي تعالی میداند آن چه میکنید شما. بدان که مراد از عهد معنی شرعی اوست
قول __________________________________________________ محرمات الهی امر به وفاء عهد
الهی میکند با تعلیل به این که خداوند آن را توصیه فرموده. براي یاد آوري و تذکر و بنا بر این توجیه عهد عقدي داخل آیت
میشود به جهت بودن آن از مصادیق عهد و ایمان به خدا. خلاصه معناي آیت اینست: که بعهد خداوند متعال وفاء کنید. و به
عبادات واجب عمل نمایید. عمل به احکام مذکوره در این آیات را خداوند به شما وصیت نموده و واجب میکند بلکه شما هوشیار
شده قبول کنید. نتیجه کلام الهی بدین قراریست: بعهد خدا (که همان اعتقاد به توحید و عمل به احکام آن است) باید وفا نمود از
شیطان و هوي نفس نباید تبعیت کرد، در هر حال باید عبادات واجبه را به موقع خود به جاي آورد و از محرمات دوري نمود. ( 1) نه
مطلق عهد (عهد ایمان به خدا و به رسول وي) به قرینه قول او (إِذا عاهَدْتُمْ) زیرا که منصرف الیه از شرط و نسبت عهد بر عهد
کنندگان عهد عقدي است که شخص در به جا آوردن عملی مشروع انشاء عهد میکند بذکر لفظ جلاله و هم چنین مراد از جمله
(وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها) یمین و سوگند به خداست نه این که مراد نهی از نقض آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
247 او (وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ) بیان حکم یمین است بعد از بیان حکم عهد و نقض در لغت ریسمان بازي کردنست و استعمال او
.«1» بمعنی باطل گردانیدن عهد و یمین نیز شایع است بر سبیل مجاز
__________________________________________________عهد است به جهت وجود و او عاطفه
که دلیل بر تغایر است. پس در حقیقت آیه شریفه متضمن بیان دو حکم است: (یکی) عهد عقدي (دیگري) عقد یمین و سوگند به
خدا و بنا بر این خلاصه معناي آیت مذکوره اینست که: حق سبحانه میفرماید: وقتی که براي انجام چیزي (شرعی مباح) عهد و
پیمان نمودید با ذکر و عهد خداي تعالی وفا کنید. و هم چنین زمانی که قسم خوردید به خدا پس از محکم نمودن آن قسمهاي
خود را نشکنید و حال آن که خداوند تعالی را در عهد و سوگند خودتان کفیل و شاهد گرفتهاید به جهت این که خدا میداند آن
چه را که میکنید. پس نتیجه اینست: عدول و تجاوز از عهد و پیمان عقدي انشائی جائز نیست چون که خداوند متعال شاهد و ناظر
به افعال و اعمال بندگان بوده منتقم است در صورت مخالفت و نقض پیمان و سوگند. ( 1) نقض در لغت بمعنی شکستن و باز
کردن است و استعمال آن در نقض غزل و ریسمان بازي کردن مانند استعمال در نقض عهد و پیمان و سوگند بعنوان حقیقت است
نه مجاز و نه استعاره زیرا که کلمه نقض در تمامی موارد در یک معنی استعمال شده است هر چند شکستن و باز کردن هر چیز
نسبت به خودش بوده و از دیگري متفاوتست در خارج و این تفاوت خارجی موجب تفاوت معناي موضوع له نمیشود پس عهد و
پیمان و سوگند اموریست اعتباري واقعی نقض آنها برابر ابطال است چنانچه نقض و باز کردن تارهاي ریسمان هم ابطال بسته شده
و مغزول آنست و اختلاف در متعلق مانند اختلاف در مصداق موجب تغییر لفظ از معنی موضوع له نمیشود تا مجاز و یا استعاره
لازم آید چنانچه در محلش مفصلا بیان گردیده است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 248 و تحقیق آنست که اگر مراد معنی
اول باشد در ذکر ایمان استعاره بالکنایه باشد و نسبت نقض به ایمان استعاره تخیلیۀ. و اگر مراد معنی ثانی باشد و ذکر نقض استعاره
مصرحۀ باشد و در ایمان هیچ استعاره نباشد اگر چه بعض محققان خلاف این از کلام کشاف اخذ نمودهاند. و مراد از توکید ایمان
محکم گردانیدن سوگندهاست به سبب نام خداي تعالی. و ظاهر آنست که قول او (وَ قَدْ جَعَلْتُمُ) حال است از فاعل (أَوْفُوا و لا
تَنْقُضُوا) بر سبیل تنازع از براي تأکید وجوب وفاء بعهد و تحریم ابطال یمین. و قول او (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ) تهدیدیست بعد از
تأکید. و کفالت بمعنی ضامن نفس کسی شدنست. و اینجا مراد محافظت است زیرا که ضمان نفس کسی مستلزم محافظت اوست.
و پوشیده نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر وجوب وفا کردن بعهد و یمین.
سورة البقرة آیه 224
صفحه 139 از 346
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة البقرة وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَۀً لِأَیْمانِکُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْ لِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. یعنی
مگردانید خداي تعالی را محل عرض سوگندهاي خود را از جهت اراده آن که نیکی کنید و پرهیز کاري کنید و صلح افکنید در
فعلۀ است بمعنی مفعول از «1» میان مردم و خداي تعالی شنواست سوگندهاي شما را داناست به قصدهاي شما. بدان که عرضه
( عرض بمعنی چیزي فرا پیش (__________________________________________________ 1
علامه طبرسی ره در تفسیر مجمع البیان ج 2 ص 321 در بیان لغات آیات میفرماید یقال لکل من یصلح للشیء هو عرضۀ له و
المرأة عرضۀ للنکاح و الدابۀ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 249 چیزي داشتن یعنی معروض و معرض چیزي گردانیده شده
یا از عرض بمعنی نهادن چیزي پهناي چیزي تا حایل شود میان دو چیز چنانکه گویند (عرضت العود علی الاناء) یعنی بر پهنا نهادم
چوب را بر سر کوزه تا چیزي در او نیفتد. و برین تقدیر معنی عرضۀ مانع و حایل گردانیده شده باشد و قول او (لأیمانکم) متعلق
است بعرضۀ یا بلا تجعلوا. و مراد از ایمان چیزهائیست که سوگند بر ترك آنها خورند از قبیل تسمیه شیء باسم ملابس او. چنانکه
در حدیث نبوي صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم واقع شده که (اذا حلفت علی یمین) یعنی هر گاه که سوگند خوري بر چیزي که سوگند
و احتمال دارد که «2» برو خورند. و (أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْ لِحُوا) عطف بیان ایمانند
__________________________________________________المعدة للسفر عرضۀ له. و نقل عن ابی
العباس انه قال العرضۀ الاعتراض فی الخیر و الشر. [.....] ( 2) فی مجمع البیان ان فی قوله تعالی (تَبَرُّوا) فی موضعه ثلاثۀ اقوال (احدها)
ان موضعه جر بحذف اللام عن الخلیل (و الثانی) ان موضعه النصب لانه لما حذف الجار وصل الفعل و هو قول سیبویه و هو القیاس.
ثم قال العلامۀ الطبرسی ره (و اقول) علی القولین جمیعا فیکون تقدیره لان لا تبروا علی النفی او لان تبروا علی الاثبات فعلی النفی
یکون فی موضع النصب بانه مفعول له و علی الاثبات یجوز ان یکون مفعولا له و یجوز ان یکون فی محل النصب علی الحال و
العامل فیه ما فی قوله لأیمانکم من معنی الفعل تقدیره لا تجعلوا اللَّه عرضۀ لا یمانکم کائنۀ لان تبروا إلی بر کائن و ذو الحال الایمان
(و الثالث) ما قاله قوم ان موضعه رفع تقدیره ان تبروا و تتقوا اولی فحذف الخبر الذي هو اولی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
250 ایمان بمعنی خود باشد و لام (لِأَیْمانِکُمْ) بمعنی تعلیل باشد و قول او (تَبَرُّوا) بتقدیر لان تبروا متعلق باشد بعرضۀ یا بلا تجعلوا هم
چنان که بر تقدیر اول ایمان بمعنی خود است و لام متعلق است بعرضۀ یا بلا تجعلوا و قول او ان تبروا بتقدیر اراده ان تبروا علت نهی
مذکور است. پس بر تقدیر اول معنی آیت چنان شود که مگردانید خداي تعالی معرض و معروض گردانیده شده سوگندهاي خود
برین وجه که نامهاي او را در زبان گیرید و بهر چیزي از چیزهاي بزرگ و خورد سوگند خورید و این نهی جهت آنست که
میخواهد خداي تعالی نیکویی شما را و تقوي و اصلاح شما را میان مردم زیرا که کسی که سوگند بسیار خورد دلیر باشد بر خداي
و بر تقریر ثانی معنی آیت چنان شود که مگردانید .«1» تعالی پس لا جرم نیکوکار و متقی نباشد و مردم اصلاح او را قبول نکنند
خداي تعالی را مانع عبادتها که سوگند خورید بر ترك آن از نیکویی با مردم و تقوي و اصلاح ذات بین و برین وجه که ترك کنید
آن عبادتها را تا سوگند خود را راست گردانید چنانکه عادت عرب بود که سوگند میخوردند که فلان عبادت و فلان عبادت را
.«2» نکنند بعد از آن سوگند را عذر آن میگردانیدند که آن عبادت را ترك کنند تا سوگند ایشان دروغ نشود
__________________________________________________لانه معلوم المعنی. ( 1) توجیه مصنف
ره موافق ظاهر آیه شریفه است بدون تکلف و هم چنین موافق روایات وارده از اهل بیت علیهم السلام است. ( 2) این معنی مناسب
است با آن چه در شأن نزول آیه شریفه نقل کردهاند. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 251 و مخفی نیست که آیت مذکوره
بمعنی اول دالست بر آن که سوگند بسیار خوردن سزاوار نیست و اگر چه راست باشد. و مؤید اینست قول خداي تعالی (وَ لا تُطِعْ
کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ) یعنی فرمانبرداري مکن هر کس را که بسیار سوگند خورد و حقیر و بیمقدار باشد در نظر مردم به سبب سوگند
بسیار خوردن و در این معنی احادیث بسیار وارد شده. و بمعنی ثانی دالست بر آن که سوگندي که بر خلاف طاعت و تقوي واقع
صفحه 140 از 346
شود باطل است و به سبب آن ترك تقوي و طاعت نشاید کرد. چنانکه در حدیث نبوي وارد شده که فرمود عبد الرحمن بن سمرة
را که (اذا حلفت علی یمین فرأیت غیرها خیرا منها فآت الذي هو خیر) یعنی هر گاه سوگند خوري بر چیزي پس بدانی ترك آن
چیز را بهتر از فعل آن پس به جاي آر آن را که بهتر است. و هر دو احتمال آیت متضمن ارتکاب خلاف ظاهر است اگر چه احتمال
.«1» ثانی از بعض وجوه اوجه است
سورة البقرة آیه 225
الایۀ السابعۀ قوله تعالی فی سورة البقرة (ایضا):
1) علامه طبرسی ره میفرماید در __________________________________________________)
آیه شریفه دلالتی است بر جواز نقض سوگند در صورتی که چیزي دیگري بهتر باشد از آن چه سوگند خورده است بفعل آن. و در
این صورت آیا کفاره واجب میشود بر این نقض یا نه اختلافی است در نزد اکثر فقهاء واجب است ولی در نزد فقهاء امامیه واجب
نیست. (اقول) از آیه شریفه استفاده میشود بناء بر بعض توجهاتی که مصنف ره بیان فرمود این که قسم براي ترك اعمال خیر جایز
العمل نیست و باطل است و این که کثرت سوگند به یاد کردن خدا جایز نیست از جهت این که خدا را عرضه قرار دادن است.
آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 252 لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ.
یعنی نمیگیرد شما را به گناه خداي تعالی به سبب سوگند بیقصد در میان سوگندهاي شما اگر چه خلاف واقع شود و لیکن
میگیرد شما را به گناه به سبب سوگندهایی که حاصل کرده است دلهاي شما قصد و اراده آن را وقتی که خلاف واقع باشد و
خداي تعالی آمرزنده است سوگندهاي بیقصد شما را که راست نباشد بردبار است به آن که مؤاخذه نمیکند به سبب آن.
سوگندیست که «2» مختار اصحاب ما آنست که مراد از یمین لغو .«1» خلافست میان مفسران در آن که مراد از یمین لغو چیست
قصد به آن (__________________________________________________ 1) (لغا یلغو لغوا) بکذا:
تکلم به- الشیء: بطل. الرجل: خاب. عن الطریق: حاد عنه. (لغا یلغو لغوا و لغا یلغی و لغی (بکسر العین المعجمۀ) (یلغی لغی و لغایۀ
اسمع » (بفتح الفاء) و لاغیۀ و ملغاة) فی قوله: أخطأ و تکلم من غیر رویۀ و تفکر. (اللغو) مصدر. ما لا یعتد به من کلام و غیره. یقال
و لا تخف طغواهم (المنجد) اصل اللغو الکلام الذي لا فائدة فیه یقال لغا یلغوا لغوا اذا اتی بکلام لا فائدة فیه و ألغی الکلمۀ « لغواهم
اذا طرحها لانه لا فائدة فیها و اللاغیۀ الکلمۀ القبیحۀ الفاحشۀ و منه اشتقاق اللغۀ لأنها کلام لا فائدة فیه عند غیر اهله و اللغاء الذکر
2) در تعیین معناي سوگند لغوي اختلافی است جمعی گفتهاند که مراد ) ( بالکلام القبیح لغی یلغی لغی (مجمع البیان ج 2 ص 323
از یمین لغو سوگندیست به چیزي به گمان این که راست و موافق واقع است سپس دروغ بودن آن ظاهر شد و این قسم سوگند
موجب گناه و کفاره نیست و جمعی گفتهاند که مراد از یمین لغو سوگندیست به گفتن لا و اللَّه و بلی و اللَّه بدون این که قصد
انشاء عقد یمین کند بلکه طبق عادت زبانی و تکیه کلام بعنوان لغو و بیفایده یاد کند چنانچه از حضرت امام محمد باقر و امام
صادق علیهما السّلام مروي است و این قسم سوگند در صورت حنث موجب اثم آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 253 متعلق
نشده باشد. چنانکه مرویست از امام باقر و امام صادق علیهما السلام و انسب است بمعنی لغوي و آن چیزیست که ساقط باشد از
درجه اعتبار و معتدٌّ به نباشد و لهذا چیزي بیفایده را لغو گویند. و مؤاخذه در لغت کسی را به گناه گرفتن است از اخذ بمعنی
گرفتن. و مراد از (بِما کَسَ بَتْ قُلُوبُکُمْ) ایمانیست که حاصل کرده باشد دلهاي شما قصد آنها را یا قصد ایمانیست که حاصل کرده
باشد دلهاي شما آن را یعنی مؤاخذه میکند شما را خداي تعالی به سبب کذب سوگندهایی که قصد آنها کردهاید بحذف مضاف
یا سبب سوگندهاي که قصد آنها کردهاید وقتی که خلاف واقع باشد بحذف ظرف زیرا که معلوم است که به سبب سوگند راست
و عقاب با کفارتست در یمین «2» و مراد از مؤاخذه عقابست در یمین غموس .«1» مؤاخذه نباشد
صفحه 141 از 346
__________________________________________________و کفاره نیست از جهت صراحت قول
(لا یُؤاخِ ذُکُمُ). و جمعی گفتهاند که مراد از یمین لغو سوگندیست که شخص در حال غضب یاد کند و این قسم سوگند موجب
حنث نمیشود تا این که کفاره و اثم لازم بیاید بنا بر قول ابن عباس و طاوس و اما بنا بقول سعید بن جبیر موجب کفاره است. و
جمعی گفتهاند که مراد از یمین لغو سوگندیست شخص به آن وفا کند چنانچه از مسروق نقل گردیده است. و اوجه اقوال قول دوم
است چنانچه مختار مصنف رحمۀ اللَّه علیه است. ( 1) بلکه مراد از قول تعالی (بِما کَسَ بَتْ قُلُوبُکُمْ) عبارتست از سوگندي که با قصد
و اراده انشاء عقد یمین صادر میشود نه بعنوان لغو و بیفایدهاي. ( 2) و المراد من الیمین الغموس هو انشاء الیمین کذبا مع العلم
و پوشیده نیست که .«2» و برین قیاس است عدم مؤاخذه «1» بکذبه فالکاذبۀ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 254 غیر غموس
آیت مذکوره دلالت میکند بر آن که قصد معتبر است در یمین و یمین بیقصد اعتبار ندارد مثل یمین غضبناك از روي غضب و
مثل یمین ساهی و نایم و غیر آن.
سورة المائدة آیه 89
الایۀ الثامنۀ قوله تعالی فی سورة المائدة لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ
مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ فَمَنْ لَمْ یَجِ دْ فَصِ یامُ ثَلاثَۀِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ
احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. یعنی نمیگیرد شما را به گناه خداي تعالی به سبب سوگند بیقصد در
میان سوگندهاي شما اگر چه خلاف واقع باشد و لیکن میگیرد شما را به گناه به سبب محکم گردانیدن شما سوگندهاي خود را
بقصد وقتی که خلاف واقع باشد آن سوگندها پس کفارت آن سوگندهاي خلاف واقع بشرط آن که استقبال باشند نه ماضوي
خورانیدن ده مسکین است از نوع میانه طعامها که میخورانید فرزندان خود را یا پوشانیدن ده مسکین است یا آزاد کردن بنده پس
کسی که نیابد هیچ کدام ازین سه چیز را پس کفارت سوگند استقبالی کاذب او روزه داشتن سه روز است این که مذکور شد
کفارت سوگندهاي استقبالی شماست هر گاه که
__________________________________________________التی یتعمدها صاحبها غموس توجب
الاثم و الکفارة و الجمع منه غمس بضم الفاء. ( 1) مراد از سوگند غیر غموس سوگندیست به چیزي با صدق با قصد و اراده انشاء
عقد و واضح است که مخالفت به چنین سوگند موجب عقاب و کفارتست. ( 2) خلاصه مفاد آیه کریمه اینست که قسمهائی که
بقصد و نیت قلبی خورده شود مؤاخذه خواهد شد ولی قسمهائی که ضمن کلام بدون قصد بر حسب عادت خورده شود مؤاخذه
نخواهد شد هر چند ترکش اولی و بهتر است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 255 سوگند خورید بفعل یا ترك در زمان
استقبال و خلاف کنید آن سوگند را و نگاه دارید سوگندهاي خود را تا خلاف نشود هم چنین که بیان کرد خداي تعالی از براي
شما حکم خود را در سوگندهاي شما بیان میکند خداي تعالی از براي شما سایر احکام خود را در سایر اعمال شما تا شاید که شما
از ابواب «2» و ماضی باب دوم «1» شکر نعمتهاي او به جاي آورید. بدان که در قول او (عقدتم) سه قرائتست ماضی باب تفعیل
است و آن محکم کردنست. «4» و همه به یک معنی «3» ثلاثی مجرد و ماضی باب مفاعله
1) علامه طبرسی در مجمع البیان ج __________________________________________________)
3 ص 237 طبع الجدید تهران میفرماید نقلا از ابو علی کسی که عقدتم بتشدید القاف خوانده دو تا احتمال دارد: (یکی) به سبب
تکثیر فعل (دیگري) بمعنی مجرد بدون این که تکثیر فعل اراده شود چنانچه ضاعف اطلاق میشود بدون اراده تکثیر و هر کسی که
با تخفیف خوانده جایز دانسته است اراده تکثیر و تقلیل از وي ولی فعل بالتشدید مخصوص به تکثیر است. [.....] ( 2) یعنی از باب
نصر ینصر بضم عین المضارع. ( 3) علامه طبرسی ره میفرماید کسی که عاقدتم خوانده دو تا احتمال دارد: (یکی) بمعنی (عقدتم)
صفحه 142 از 346
باشد بالتخفیف چنانچه در (عافاه اللَّه و عاقبت اللص و طارقت النعل) به منزله فعلت میگویند. (دیگري) بمعنی مفاعله باشد یعنی
مؤاخذه در صورتی است که فاعل دو نفر باشد و اما در صورتی که فاعل یک نفر باشد آن وقت مؤاخذه ندارد. ( 4) یعنی در اصل
معناي اشتقاقی که محکم کردنست نه بلحاظ هیئت زیرا که اطلاق هیئۀ تفعیل افاده تکثیر میکند چنانچه اطلاق هیئۀ مفاعله افاده بین
الاثنین میکند مانند این که هیئۀ انفعال افاده مطاوعه میکند مگر این که قرینه صارفه باشد که مراد از این اطلاقات معنی مجرد
است نه مزید فیه. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 256 و کلمه ما در ما عقدتم مصدریه است یعنی محکم کردن شما
سوگندها را بقصد و نیت یا موصوله بحذف عاید یعنی به آن چیزي که محکم کردهاید سوگندهاي خود را به آن و آن قصد است
یعنی مدار در مؤاخذه شما به سبب سوگندهاي کاذبه شما قصد شماست و هم چنان که ایمان بیقصد اعتبار ندارد ایمان بیقصد نیز
لیکن این حکم مخصص است به ایمان استقبالیه زیرا «1» اعتبار ندارد. و ظاهر آنست که ضمیر (فَکَفَّارَتُهُ) راجع است به کذب ایمان
چنانکه اخبار اهل بیت علیهم السلام دلالت میکند بر آن و لهذا این ایمان را .«2» که به کذب ایمان ماضویه کفارت واجب نشود
غموس خوانند یعنی فرو برنده در آتش دوزخ. و مراد از مسکین اینجا آنست که در آیت زکات معلوم شد. و مراد از طعام ده
مسکین آنست که هر کدام را یک مد طعام بدهند. و مد عبارت از دو رطل و چهار یک رطل و رطل عبارتست از نود و یک مثقال
1) بلکه راجع است به ایمان به معانی __________________________________________________)
این که اگر شکستید سوگند خودتان را پس کفارهاش طعام عشرة مساکین است چون که کفاره مال حنث است نه کذب هر چندي
که سوگند دروغی موجب اثم است. ( 2) چون که کفاره در قبال حنث و مخالفت به سوگند است و حنث و مخالفت در سوگند
ماضویۀ (سوگند بر امور گذشته) متصور نیست به جهت انقضاي زمان آن. و اطلاق غموس به ایمان بر امور آینده به اعتبار اینست
که اگر حنث و مخالفت کند پس از عقد سوگند موجب انغماس عاقد است به آتش طبق مخالفت وي و بعبارة دیگر این قسم
سوگند در صورت مخالفت به آن موجب و مقتضی دخول در آتش و عذاب الهی است مادامی که کفاره ندارد است در حقیقت
این جور سوگند مقتضی انغماس است با وجود حنث و شکستن عهد خود. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 257 و مثقالی
شصت و هشت جو و چهار سبع جویست از جوهاي میانه که عرض هر یک از آن هفت مویست از موي اسب یا بو که پهلوي هم
که اعلاي آنها نان و گوشتست و ادناي آنها نان و نمک. و مراد «1» نهاده شود. و مراد از اوسط طعامها نوع میانه است از انواع طعام
و مراد از تحریر رقبۀ آزاد کردن بنده مؤمن .«2» از کسوت ده مسکین آنست که هر کدام را یک جامه بدهند اگر چه شسته باشد
1) بلکه مراد از اوسط .«__________________________________________________) 3» است
عبارتست از حد معتدل از غذاهائی که شخص به اهل و عیالش میدهد و تحدیدي که در اخبار و یا در اقوال علماء منقول گردیده
تقریبی است نه تحقیقی به جهت تفاوت اغذیه و طعامها به مرور زمان پس بهتر آنست که در تعیین اطعام مساکین طعام خود قسم
خورنده را که براي اهل و عیالش تهیه نموده ملاحظه شود چون که اشخاص متفاوت است در امرار معاش و از اینست که خداوند
متعال بعنوان اوسط فرمود یعنی از طعامهایی که معتدل و متعارف است بین اهل و عیال خودتان. ( 2) بلکه مراد از کسوة لباس است
که بدن شخص را به پوشد نه مجرد جامه به قرینه اضافه کسوة به ضمیر أهلیکم در قول خداي تعالی (أَوْ کِسْوَتُهُمْ) و بالجملۀ در
موضوع کسوة باید بحال کسوه اهل و عیال خود کفاره دهنده مراعات شود مانند اطعام بده مسکین بعنوان کفاره. و از اینست که در
اخبار وارده از حضرات معصومین علیهم السلام تفسیر شده است بدو ثوب یکی مئزر دیگري قمیص و این هم از قبیل تفسیر کسوه
اهالی زمان صدور اخبار بوده است نه بعنوان اعطاء ضابطه چون که امر به اعطاي لباس بعنوان کفاره؟؟؟ شده است به ضمیر اهل
کفاره دهنده و بدیهی است که کسوة به مرور زمان و به مراتب اشخاص متفاوتست و باین جهت خداوند (أَوْ کِسْوَتُهُمْ) فرمود نه او
کسوة تا این که کفایت مطلق کسوة و لباس متفاهم نشود. ( 3) و تقیید رقبۀ با ایمان با اطلاق آیه أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ محل کلام است
خصوصا آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 258 و مراد از (فَصِیامُ ثَلاثَۀِ أَیَّامٍ) روزه گرفتن سه روز پی در پی است چنانکه قرائت
صفحه 143 از 346
ابن مسعود ثلاثۀ ایام متتابعات دالست بر آن. و این کفارات جامع است میان تخییر در سه خصلت اول و ترتیب میان آنها و خصلت
اخیر که روزه داشتن سه روز است. چنانکه کلمه او در سه اول و قول او (فَمَنْ لَمْ یَجِدْ) در اخیر دالست بر آن و قول او (ذلِکَ کَفَّارَةُ
یعنی هر گاه سوگند خورید و خلاف کنید آن را. .«1» أَیْمانِکُمْ) تأکید کلام سابق است. و مراد از قول او (إِذا حَلَفْتُمْ و حنثتم) است
«2» و مراد از حفظ ایمان نگاه داشتن سوگندهاست از آن که خلاف کنید
__________________________________________________بلحاظ مقتضاي اصل که در صورت
شک بین تعیین و تخییر وظیفه اجراي اصالت برائت است (الناس فی سعۀ ما لا یعلمون) ولی مقتضاي احتیاط اعتبار ایمان است در
رقبۀ تا یقین به بفراغ ذمه حاصل شود (و للبحث هنا مجال و لکن خوف الاطالۀ یمنعنا عن ذلک فافهم). ( 1) به جهت این که مجرد
سوگند خوردن موجب کفاره نمیشود مادامی که مخالفت حاصل نشده بلکه واجب شود با تقدم یمین و وقوع حنث و مخالفت
پس از عقد و انشاء یمین و با این توجیه ظن قوي اینست که قول خداي تعالی (إِذا حَلَفْتُمْ) مربوط بقول (ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ)
نیست بلکه کلام ابتدائی است چنانچه مذکور خواهد شد. ( 2) اقول و الذي یقوي فی النظر ان قوله (إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ)
جمله واحده است بمعنی این که زمانی که سوگند خوردید حفظ کنید سوگند خودتان را از شکستن و مخالفت تا به معصیت خدا
گرفتار نشوید و از عقوبت کفاره محفوظ بمانید. و ممکن است در آیه تقدیم و تأخیر باشد باین ترتیب (و احفظوا ایمانکم اذا
حلفتم) یعنی حفظ کنید ایمان خودتان را از حنث و مخالفت. و بنا بر این محتاج بتقدیر و حنثتم نباشیم در تفسیر قول (ذلِکَ کَفَّارَةُ
أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ) چنانچه بعضی از مفسرین تقدیر کردهاند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 259 یا تعلیل
سوگند خوردنست نه آن که بهر چیزي سوگند خورند چنانکه سابقا
(__________________________________________________فائدة) الیمین علی ثلاثۀ اقسام
(احدها) ما یکون عقدها طاعۀ و حلها معصیۀ و هذه تتعلق بحنثها الکفارة بلا خلاف و هو کما لو قیل (و اللَّه لا اشرب خمرا). (و
الثانی) ان یکون عقدها معصیۀ و حلها طاعۀ کما یقال (و اللَّه لا صلیت) و هذه لا کفارة فی حنثه عند اصحابنا الامامیۀ لعدم انعقاد
الیمین بالمرجوح فضلا عن المنهی عنه (و الثالث) ان یکون کل من العقد و الحل مباحا کما یقال (و اللَّه لا اشرب التتن) و (و اللَّه لا
البس هذا الثوب) و هذه تتعلق بحنثها کفارة بلا خلاف ایضا. و بالجملۀ تشریع کفارة و حرمت حنث در صورتی است که متعلق
سوگند راجح و یا مباح باشد و اگر مرجوح باشد آن وقت سوگند منعقد نمیشود تا این که حنث موجب کفاره باشد زیرا که اگر
در صورت صحت سوگند بر فعل حرام و یا بر ترك واجب منعقد باشد لازم آید که حفظ و مراعات آن واجب باشد و حال آن که
مفروض اینست که در شرع مقدس حفظ آن واجب نیست چون که متعلق یمین یا فعل حرام است و یا ترك واجب، و اجتماع دو
حکم متضاد در یک موضوع محقق نمیشود و پس از حکم بعدم انعقاد کفاره لازم نمیباشد. (فائدة اخري) روي زرارة عن الصادق
علیه السلام (کل ما کان لک منفعۀ فی دین او دنیا فلا حنث علیک). و هذا بظاهره ینافی ما رواه عبد الرحمن بن ابی عبد اللَّه عن
الصادق (ع) (الکفارة فی الذي یحلف علی المتاع ان لا یبیعه و لا یشتریه ثم یبدو له فیکفر عن یمینه). حیث انه لا یبیع احد و لا
یشتري الا لمنفعۀ بل لا یترك احد یمینه الا لمنفعۀ فیلزم ان لا یکون کفارة فی الحنث اصلا الا فیما کان متعلق الحلف احدي
الطاعات فیسقط جمیع ما ذکره الفقهاء فیما یحنث به فی الاکل و الشرب و المعاملات و غیرها و هذا کما تري. (اقول) الظاهر ان
المستفاد من روایۀ زرارة ان عدم الحنث انما کان فی الحلف بترك ما کانت للناذر فیه منفعۀ فی دین او دنیا و من المعلوم ان المتعلق
فی الحلف لا بدان لا یکون مرجوحا فحینئذ لا ینعقد الیمین و لا یلزم حتی یکون التخالف حنثا علی الفاعل کما آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 260 در آیت (وَ لا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَ ۀً لِأَیْمانِکُمْ) معلوم شد. و مؤید اینست آن که روایت کردهاند از امام
صادق علیه السّلام که فرمود: (لا تحلفوا باللَّه لا صادقین و لا کاذبین) یعنی سوگند مخورید به خداي تعالی نه راست و نه دروغ. و
مخفی نیست که آیت مذکوره دالست بر وجوب کفارت تخییري و ترتیبی بر وجه مذکور به سبب حانث شدن ایمان استقبالیه بشرط
صفحه 144 از 346
.«1» آن که قصد متعلق شده باشد به آنها بخلاف آن که لغو باشد
__________________________________________________ان الظاهر من روایۀ عبد الرحمن ثبوت
الکفارة بالحنث بالبداء و بالتشهی لا بالکشف عن کون ما عقده مرجوحا و حله راجحا حتی یقال انه لا یبیع احد و لا یشتري الا
لمنفعۀ و لا یترك احد یمینه الا لمنفعۀ و مع ذلک یکفی فی صحۀ انعقاد الیمین عدم المرجوحیۀ بحسب اقتضاء التشریع الاولی
فحینئذ یکون الوفاء بالیمین لازما و الحنث اثما و موجبا للکفارة و طرو الرجحان بالعنوان الثانوي او بالاقتراح لا یوجب رفع الحنث فلا
یکون مفاد روایۀ زرارة مخالفا لفتوي الاصحاب بثبوت الحنث فیما یکون المتعلق راجحا او مباحا فان الاصل و المستند فی فتوي
الاصحاب هو اطلاق قوله تعالی (وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ) فانه یأمر بلزوم الوفاء بالیمین و حرمۀ الحنث سواء کان المتعلق راجحا او مباحا الا
ما اخرجه الدلیل فافهم و تدبر و کن من الشاکرین. ( 1) خلاصه آن چه از آیت کریمه استفاده میشود اینست: 1- قسمهاي بیجا
مورد مؤاخذه نمیشود 2- قسمهائی که از روي قصد و اراده در حال اختیار به نام خداي تعالی (و اللَّه، باللَّه، تاللَّه) خورده شده و
مراعات سوگند و حفظ آن ملاحظه نکردید مورد مؤاخذه خواهد بود و شکستن آن نیز موجب کفاره است. 3- کفاره سوگند دو
قسم تخییري و ترتیبی به قراري که در متن آیت قید شده است. (فائدة) لا یخفی علی الناقد البصیر ان الحنث حرام و الکفارة انما
تجب بنحو ما فی الآیۀ بعد الحنث هذا اذا کانت الیمین مطلقۀ. و اما اذا عقدها معلقۀ بإعطاء الکفارة ان خالف فلا یکون الحنث حراما
بل اللازم علیه ح اعطاء الکفارة التی سماها فقط دون کفارة الیمین و یرشدنا إلی ذلک ما فی روایۀ [.....] آیات الأحکام (الجرجانی)،
ج 2، ص: